من سوسن بابایی هستم. اواخر آذرماه۱۳۶۱ بود و من ۱۹ ساله بودم که یکی از دوستانم گفت رادیو تلویزیون برای کادر اداری افراد محدودی را استخدام میکنه. در اون زمان من و هم نسلانم، به خاطر انقلاب فرهنگی که از سال ۱۳۵۹ شروع شده بود، پشت کنکور موندیم. با خودم گفتم تلاشم رو میکنم برای شرکت در آزمون تا ببینم میتونم وارد سازمان صدا و سیما بشم.در ضمن گذروندن دوره دبیرستان، دیپلم ماشین نویسی( تایپ) رو با بالاترین معدل گرفتم چون به فعالیت در اجتماع علاقمند بودم. یکی از مشوقهای من مادر مرحومم بودند، خودم هم ایمان داشتم که بانوان هم میتوانند در جامعه نقش آفرین باشند. با پیگیری برای روز آزمون آماده شدم و اون موقع امتحان من و دیگر دوستان که ۱۰ نفر بودیم در ساختمان اداری واقع در خیابان جردن برگزار میشد. به ما گفتند اگر در امتحان قبول بشوید بعدش مصاحبه و گزینش خواهید داشت. خدا را شکر در آزمون پذیرفته شدم و بعد از چند روز مصاحبه در همون ساختمان اداری توسط آقای کمالی (مدیر امور اداری شبکه یک) برگزار شد.
ایشون نتیجه رو مثبت اعلام کردند و نامهای برای من نوشتند که به عنوان منشی مدیر تولید شبکه یک باید در ساختمان تولید(در جام جم) خودم رو معرفی کنم. وقتی به ساختمان تولید رفتم، به دفتر مدیر تولید معرفی شدم. دفتر ایشون دو منشی خانم داشت که قرار بود من جایگزین یکی از آنها باشم. طبیعی بود که عکس العمل خیلی خوبی ندیدم ولی من باید وظیفهام رو انجام میدادم. روزها میگذشت و خانم همکار من که استخدام سال ۵۵ بود، رفتار تلخ و سردی با من داشت ولی من تلاش میکردم با خوب کار کردن و ایجاد ارتباط دوستانه و احترام به ایشون ثابت کنم که میتونیم با هم کار کنیم. خوشبختانه همینطور هم شد و دوستی خوبی بین ما برقرار شد. گروههای تولیدی زیر نظر مدیر تولید بودند به خاطر همین با بسیاری از همکاران خوبی که در مجموعه تولید بودند آشنا شدم( تهیه کنندگان، کارکردانان فیلم و ویدیو، طراحان لباس، صدبرداران، منشیهای صحنه، مدیران صحنه،گرافیستها. انیماتورها، خطاطان و… )
با گذشت زمان کارهای دفتر مدیر تولید رو بهتر یاد گرفتم و کم کم علاقمند به رشتههای تولیدی شدم و داوطلب شدم به حرفه تصویربرداری یا منشیصحنه تغییر شغل بدم که با مدیرم مطرح کردم و ایشون گفتند با توجه به شرایط کنونی سازمان دیگه تصویربردار خانم نمیپذیره و بعد از بازنشستگی خانمهای شاغل در حرفه تصویربرداری ما فقط تصویربردار آقا در سازمان خواهیم داشت که تقریبا تا سال ۸۰ به همین منوال بود. ولی بعدا آزمون تصویربرداری برای خانمها و آقایون برگزار شد. البته من بعد از تقریبا سه سال که در دفتر مدیر تولید کار کردم به شغل منشی صحنه وارد شدم البته قبل از ورود به واحد منشی صحنه از همکاران شاغل در این حرفه در خصوص این شغل پرس و جو کردم که بعضی از آنها از این دوستان خوب- که هنوز با هم ارتباط داریم- به من کمک کردن تا این شغل دوست داشتنی و حساس رو بهتر بشناسم.
تغییر شغل دادم. با توجه به اینکه دانشکده صدا و سیما تعطیل بود، اون زمان دوره بدو خدمت نداشتیم و گفتند بعد از انقلاب فرهنگی دورههای آموزشیشروع میشه ولی میبایست چند ماه در کنار همکاران قدیمی و پیشکسوت آموزش ببینم تا بعد به تنهایی بتونم منشی صحنه برنامههای تلویزیونی بشم. در اون زمان شور و هیجان بسیاری در ساختمان تولید و کلاً در سازمان بود. اوج فیلمسازی سینمایی و سریال و تئاتر بود و چون کشورمون در حال جنگ با عراق بود گروههای جنگ و جهاد و گروه سپاه مستقر در سازمان بسیار فعال بودند. کارآموزی من تموم شده بود و دیگه به تنهایی میتونستم در برنامه نوع دال و گاهی ج کار کنم. به دلیل اینکه باید روال کار به طور صحیح انجام میشد و اینطور نبود منشی صحنه تازه کاری مثل من بتونه برنامه نوع ب رو کار کنه.
برای من هر برنامه یک تجربه بود ولی چون کارم رو دوست داشتم، تلاش میکردم از هریک از همکاران با تجربه چیزهای تازهای یاد بگیرم. چون به این شغل علاقمند بودم پس سعی کردم با خواندن کتاب هایی که مربوط به شغل منشی صحنه بود، مطالب بیشتری یاد بگیرم. روزها و سالها گذشت و تجربه من و امثال من بیشتر میشد و سازمان تقریبا تا اواخر دهه ۷۰ برنامه سازی بسیار خوبی داشت. خاطرات شیرین و گاهی کمی تلخ در ضمن کار داشتم. ولی وقتی به کار علاقمند باشیم، هیچ وقت خسته نمیشیم. یکی از خاطرات شیرین رو خدمتتان تعریف میکنم. یکی از برنامهها که در تپه صبا و با واحد سیار ضبط میشد، مسابقه تلفنیای بود که مجری آن آقای رشیدپور و تهیه کنندگانش آقایان دوقلو صفاریانپور بودند که بسیار با هم شباهت چهره دارند. همکاران فنی مشغول آماده کردن امکانات فنی برنامه بودند من هم در واحد سیار نشسته بودم و مشغول نگاه کردن کنداکتور بودم که یکی از همکاران فنی که اواخر کارشون بود و چند وقت بعد بازنشسته شدند، از پله های واحد سیار اومدن بالا و بمن گفتند:«خانم بابایی این تهیه کننده چرا میره لباس عوض میکنه و میاد یک چیزی بمن میگه و چند دقیقه بعد با یک رنگ لباس دیگه میاد چیز دیگهای میخواد، اعصابم رو خرد کرده.» من که متوجه جریان شدم به این همکار فنی گفتم این آقایون برادرهای دوقلو هستند که یکی پیراهن سبز پوشیده و دومی پیراهن قهوهای. بعد وقتی برادران صفاریانپور آمدند، جریان رو براشون تعریف کردم و کلی همگی خندیدم. به نظر من باید اگر به شغلی علاقمندیم، وارد آن کار بشیم تا بتونیم پیشرفت کنیم و از خودمون راضی باشیم. میتونم به جرات بگم شغل منشی صحنه یکی از حساس ترین و پر استرسترین و در عین حال شیرینترین مشاغل تولیدی است. باید ابتدا هر کسی هدفی رو که علاقه داره دنبال کنه و مطلع باشه هر کاری سختیهای خودش رو داره. بنابراین با توجه به اینکه این کار، شیفتی است، جمعه و غیر جمعه، شب یا روز و روزهای تعطیلی نداره. باید عشق به کار داشته باشیم تا بتونیم همه مسایل مربوط به شغلمون رو به خوبی و شایستگی انجام بدیم. ۸ سال آخر کارم مسئول واحد منشی صحنه بودم که دوران بسیار زیبایی برای من بود چون با همکارانم ارتباط نزدیکتری داشتم و سعی میکردم ارتباط عاطفی بیشتری با هم داشته باشیم. بالاخره در اسفند سال ۸۷ بازنشسته شدم. با امید به پیشرفت روز افزون برای همکاران و دوستانی که در آینده به این شغل زیبا میپیوندند.
صفحه ۱۳،نشریه بسامد شماره ۱۰۲