علی بلوک باشی، متولد ۱۳۱۴، دارای مدرک دکترای انسان شناسی اجتماعی از دانشگاه آکسفورد است.
ایشان پس از دریافت دانشنامه کارشناسی ارشد در رشته »زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی« دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۹ به انگلستان سفر کرد و در دانشگاه آکسفورد به تحصیل مردمشناسی پرداخت.
این مقاله به قلم این استاد بزرگ در سال ۱۳۴۱ به رشته تحریر درآمده است.
ايرانيان باستان روزهاي بسياري از سال را به انگيزههاي گوناگون جشن می گرفتند، به شادی بر
می خاستند و با دست افشانی و نغمهسرايی دل شاد میکردند.
نوروز يا روز نو كه اين گفتار بيشتر براي آن نوشته شده، شكوفة خوش رنگ و بوي جشنهاي فارسيان بوده، و امروز نيز سر آمد جشنهاي ملي ايرانيان است و ميان مردم همان ارج و ارزش گذشته را دارد.
اين جشن كه از كهنترين جشن های ايران و جهان است و زمان برگزاری آن به پيش از دوره هخامنشيان- به هنگامي كه بخش كهن اوستا (كتاب دينی زرتشتيان ) فراهم می شده است- می رسد. این جشن هرسال در آغاز بهار به هرمز روز، نخستين روز از ماه فروردين برپا ميشد. در روزی که خورشيد به برج حمل وارد و روز و شب برابر ميشد.
در زمان ساسانيان جايگاه نوروز به يك روز معين از سال استوار نبود و در ميان سال تغییر می کرد و هر سال به روز دیگری منتقل می شد، به گونهای كه در سال ۱۱ هجری برابر با ۶۳۲ مسيحی، هنگامی كه يزد گرد سوم، بر تخت نشست، نوروز به شانزدهم حزيران رومی(ماه نهم از سال سريانی) برابر با روز نود و يكم از آغاز بهار افتاده بود. پس از آن، نوروز هر چهار سال، يك روز جلو آمد، زيرا در آن زمان سال ايرانی پاك ۳۶۵ روز (دوازده ماه سی روزه و پنج روز بهيزك يا پنجه دزديده كه به آخر آن اضافه میکردند) به شمار ميآمد و زیادی هر سال خورشيدی حقيقی را كه نزديك به شش ساعت بود، حساب میکردند و به این ترتیب سال نو آنها هر چهار سال يك روز جلوتر آغاز مي شد. نابسامانی گاه شماری و يك جاننشينی نوروز، در زمان پادشاهی جلال الدين ملك شاه سلجوقی (۴۶۵-۴۸۵ه.ق) به سامان رسيد. او در سال ۴۶۷ ه.ق به هشت تن از اختر شناسان و رياضيدانان بزرگ زمان خود ـ حكيم عمر خيام، حكيم لوكری، ميمون بن نجيب واسطی و ابوالمظفر اسفزاری و . . . كه مشاوران او نيز بودند، فرمان داد تا گاه شمار ايران را درست كنند و نوروز را به روز آغاز بهار ثابت نگاه دارند و به این ترتیب تقويمی به نام جلالی يا ملكی كه از نزديكترين سالهای جهان به سال حقيقی خورشيدی است، درست شد.
درباره پيدايش نوروز و كسي كه آن را بنيان نهاد، نويسندگان و گويندگان داستانها و افسانهها و همچنين زرتشتيان كنونی ايران معتقدند، پيدايی نوروز به زمان پادشاهی پيشداديان برمیگردد و جمشيد چهارمين شاهنشاه از اين خاندان را پایهگذار اين روز بس بزرگ میدانند.
ابوریحان بيرونی در كتاب آثار الباقيه، داستان پديد آمدن اين روز را چنين می نويسد: »برخي از علمای ايران مي گويند به این سبب این روز را نوروز مينامند كه چون جمشيد به پادشاهي رسيد دين را تجديد كرد و اين كار، خيلي بزرگ به نظر آمد و جمشيد آن روز را كه روز تازهای بود عيد گرفت«.
نيز می گويد:»جمشيد زياد در شهرها گردش می كرد و چون خواست به آذربايجان داخل شود بر سريری از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را می بردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابيد و مردم آن را ديدند، آن روز را عيد گرفتند«.
نوروز نيز چون مهرگان، عامه و خاصه داشته است. »نوروز عامه« یا »نوروز كوچك« نخستين روز فروردين بود، برخی پنج روز آغاز فروردين را »نوروز عامه« می دانستند.
در بامداد اين روز پادشاه جامهای نو بر تن می پوشيد و آن را به گوهرهای رنگارنگ و درخشان می آراست و به تخت فيروزهنشان می نشست.
نخستين كسي كه بار یا اجازه ورود می گرفت تا پيش از هر كس به دربار رود و با شاهنشاه ديدار کند، مؤبدی بود كه قدمش را نيك و زبانش را خوش می دانستند و شاه، ديدار او را باشگون می دانست.
در هر يك از اين روزها، پادشاه بازی سپيد را به پرواز در میآورد، و براي شگون و خجستگي با اندكی شير پاك و پنير تازه دهان تازه می كرد. در اين پنج روز (نوروز عامه) شاه مردمان را بار می داد و نياز و آرزوهای آنان را برمی آورد.
نوروز عامه که می گذشت، نوروز خاصه كه ششم فروردين ماه بود آغاز می شد. اين روز را بدان سبب بزرگ می دانستند که جمشيد در اين روز مردم را به بی مرگی و تندرستی و خرمی مژده داد. شاه »نوروز بزرگ«را برای خود و رازداران و همدمهای خويش خاص می دانست و در اين روز با آنان به تفریح و شادی می پرداخت. در همين روز فرستادگان شاه بند از پا و دست بخشودگان شاهنشاه
می گشودند و در زندانها و بازداشتگاهها را به سويشان باز می كردند تا به خانههاي خود- نزد زن و فرزندانشان- بروند.
در نوروز بزرگ درباريان سبزهها را با سرودخوانی و نغمهگری می چيدند و بر كف سراي شاهی می پراكندند و بدين گونه تری و سر سبزی را به دربار پادشاه میآوردند.
سبزهها تا مهر روز، روز شانزدهم فروردين بر كف سراي پادشاهی گسترده میماند. در آن روز آنها را جمع ميكردند و از دربار بيرون می ريختند. سبزه كاری اكنون نيز انجام می شود، بدينگونه كه چند روز پيش از آمدن نوروز، هر خانواده مشتی عدس يا گندم يا جو و يا هر دانه ديگر را ميان لب تخت ها و بشقاب سبز می كند و هنگام گشتن سال كهنه به سال نو سبزهها را بر ميان سفره هفت سين
می گذارند و آنها را تا روز سيزده نوروز (سيزده بدر) نگاه می دارند. آن روز سبزهها را از خانه بيرون ميبرند و به دشت و صحرا می افكنند.
هفت سين : انداختن سفره هفت سين و چيدن هفت چيز كه نام آنها با حرف »سين« آغاز میشود يكي ديگر از آئين هاي كهن ايرانی است.
آقای سعيد نفيسی در گفتاری با عنوان »هفت سين« می نويسند:»دمشقی در نخبه الدهرفی عجايب البر و البحر در فصلي كه درباره نوروز نوشته است و به طور قطع می بايست از مآخذ معتبر و يكي از دانشمندان ايران گرفته باشد، درباره آداب نوروز دربار شاهنشاهی ساسانی ميگويد:»مردی وارد مجلس نوروزی پادشاه می شد و خوانی سيمين با خود می آورد كه بر آن گندم و جو و نخود و كنجد و برنج( از هر يك هفت خوشه و هفت دانه) و پارهای شكر و دينار و درهمی گذاشته بودند و آن را روبروی پادشاه می گذاشت.«
پيداست كه اين دو عادت (هفت دانه خوراكی عهد ساسانيان و هفت بوته چهار شنبه سوری) با يكديگر توأم شده و هنگام تحويل سال، هفت چيز را كه حرف نخستين آنها با »سين« است: سير، سركه، سبزه، سمنو، سماق، سنجد و سيب در سفره می چينند و آن را به فال نيك می گيرند و با شگون میدانند تا سال نو به فراوانی و نعمت و شادخواری و رفاه آغاز شود، و به طور قطع اين هفت چيز جانشين آن هفت دانه خوراكی شده است كه در دوره پيش از اسلام در خوانچه می گذاشته و در مجلس نوروز می نهاده و حتی به مجلس پادشاهان هم می بردهاند«.
گويا ايرانيان در گذشته بجاي هفت سين، هفت »شين« بر سفره خود مي چيدند و امروز نيز در برخي از دههای دور و در شيراز و مشهد، مردم هفت »شين« و هفت »ميم« بر سفره نوروزی شان
می گذارند.
شب سوری: يكی از جشنهايی كه به پيش درآمد نوروز برپا می داشتند، جشن شب چهارشنبه پايان سال بود. اين جشن اكنون هم بسيار سنگين و زيبا برگزار می شود و ميان مردم با خارسوزی و قاشق زنی و فالگوش نشينی و … به جا آورده می شود. از جشن شب چهارشنبه پايان سال و چگونگی شيوه برگزاری آن، آگاهی بسياری در دست نيست.
كهنترين نوشتهای كه از آن نام می برند، كتاب تاريخ بخارا است. اين كتاب را ابوبكر محمد ابن جعفر نرشخی(۲۸۶ـ۳۴۸ه.ق) به نيمه نخست سده چهارم، به زبان تازی به نام امير حميد ابو محمد نوح ابن نصر سامانی (۳۳۱ـ۳۴۳ه.ق) نوشته است.
مردم در اين جشن نيز چون جشن سده، شهر را آذين می بستند و چراغانی می كردند و آتش روشن میکردند و به دور آتش می چرخيدند و آواز می خواندند و به پايكوبی و شادی می پرداختند.
آتش افروز: از نمايشها و بازی هایی كه مردم چند روز پيش از آغاز بهار و آمدن نوروز اجرا میکردند، گردش آتش افروز در كوچه و خيابان بود. امروز »آتش افروز «به »حاجی فيروز« نام عوض کرده است. آتش افروزها چندتن بودند كه دسته دسته در گوشه و كنار شهر به راه می افتادند. اينها خود را به گونهای خنده دار می آراستند و چهره خود را سياه می كردند و جامههاي سرخ به تن می كردند و كلاههايی دراز و شيپور مانند بر سر می گذاشتند و با ترانه خوانی و خود جنبانی و بازيگری به ميان مردم می آمدند و از آنان چيزهایی می گرفتند.
اين بازی ريشخندانگيز بايد بازمانده نمايش »كوسه بر نشين« پارسيان باستان باشد. ايرانيان نمايش »كوسه بر نشين« را در نخستين روز از ماه آذر كه ميپنداشتند در چنين روزی جمشيد از دريا مرواريد بيرون آورده است، برگزار میکردند. نمايش چنين بود كه مردی زشت رو و كوسهريش و يك چشم را كه ديدارش خنده بر دل بينندگان می افكند بر روي خری می نشاندند و باد زنی به دستش می سپردند و او را در خيابان و بازار می گرداندند. ميان دار و دستهای كه در پی او روان بودند چند تن از فرستادگان شاه نيز بودند. مرد كوسه پی در پی با باد زن خود را باد می زد و بر روي الاغ بازی در می آورد. نمايش كوسه بر نشين پيش از اينکه كه به صورت آتش افروز در بيابد يك بار نيز بنا بر طبيعت زمانه و ذوق مردم ظاهر تغییر داد و به صورت »پادشاه نوروزی«يا »مير نوروزی« بدرخشيد. اكنون نيز در پارهای از شهرهای ايران نمايشی آميخته با آداب سه جور نمايش »كوسه بر نشين« و »پادشاه نوروزی« و »آتش افروز« به چشم می خورد.
بازی »پادشاه نوروزی« چنين بود كه مردم در نوروز براي گشادگی و شادمانی ، كسي را به شاهی و اميری بر می گزيدند و جامه پادشاهی بر تنش می كردند و او را آرايش شاهانه می كردند و بر اسبی می نشاندند و گروهی را نيز چون درباريان و سپاهی می ساختند و در كوی و برزن در پی او به راه
می انداختند و او می توانست هر گونه فرمان و دستوری بدهد. به راه انداختن »مير نوروزی« تا چندی پيش در بيشتر شهرهای ايران ادامه داشت و در زمان قاجاريان در زمان پادشاهی ناصرالدين شاه ، در شهر قزوين اين نمايش گرانتر و شگفت انگيزتر از ديگر جاهای ايران برگزار می شد، به طوري كه در يكي از جشن هاي نوروزی، ناصرالدين شاه كه اين بازي را نديده بود، ولي از زيبايی و شكوه آن چيزهایی شنيده بود، پس از آسودگی از سلام نوروزی با چند تن از همراهان نزديك خود، بيآنكه قزوينی ها به ويژه دسته بازيگرانشان از آمدن او آگاهی يابند، به شهر قزوين می رود و بر سر در بنای بگلربيگی كه برابر ميدان عالی قاپو می بود، پس پرده می نشيند و از آنجا گروه نمايشگران »مير نوروزی« را می نگرد.
سيزده بدر : سيزده بدر جشنی است كه مردم اين زمان در آخر نوروز و در روز سيزدهم فروردين ماه، برای پايان بخشيدن به جشن نوروزی و دور كردن شومی و بدشگونی شماره سيزده برپا می کنند. مردم در اين روز سبزههايی را كه از پيش از نوروز كاشتهاند به دور می اندازند و از خانههاي خود بيرون
می آيند و به دشت و كوه می روند و در هوای باز و آزاد به تفریح و شادی می پردازند.
جشن سيزده و باور داشتن به بدشگونی شماره سيزده در هيچ يك از نوشته هاي باستانی ايرانيان نيامده و گويا ترسناک شمردن شماره سيزده و جشن گرفتن روز سيزده فروردين برای بدر كردن و دور كردن شومي آن از انديشه های يونانيان باشد كه به اسلام آمده و از آن به انديشه ايرانيان راه يافته است. از اينجاست كه ايرانيان از ديرباز شماره سيزده را زشت و بدشگون می شمرند.
صفحه ۳ نشریه تخصصی بسامد شمارگان ۵۵-۵۶