سوابق:
فارغ التحصیل رشته تولید از دانشگاه صدا و سیما
سوابق اجرایی :
مدیر سیمای مرکز قزوین (راه اندازی شبکه استانی قزوین)
مدیر سیمای مرکز مهاباد
مدیر تولید ویژه و مشاور رسانهای اداره کل آموزش و پژوهش سیما
سرپرست کمیتههای تخصصی اداره کل تولید سیما
عضو کمیته تخصصی کارگردانی و گویندگی
مدیر امور کارشناسی و ارزیابی اداره کل تولید سیما
مدیر تولید و فنی شبکه سه
فعالیت ها:
کارگردانی سریالهای ۲۶ قسمتی: کلاس اولیها، یک درس خوب، کارگاه زرد، گفتههای شیرین، دومان
نماهنگهای: آرزوی من، طهران قدیم تهران جدید، اشک هجران، حرمت آب و …
مستندهای: شیشهگری، شور هستی، گلچین، پدافند غیر عامل و …
و کارگردانی بسیاری از برنامههای مختلف روتین (زنده و تولیدی) مسابقات ورزشی، خانواده، جوان و مراسم و مناسبتها
تدوین برنامههای: پنبه سیاه، سه قصه کوتاه درباره عشق، هفت روایت از انقلاب (تعبیر یک رویا) مسافر و …
داوری: چهارمین جشنواره فیلم نامه نویسی رضوی، اولین جشنواره فیلم کوتاه آسمانی ها، فیلم کوتاه بام ایران، فیلم های آموزشی و ترویجی جهاد کشاورزی، تولیدات مراکز استانها، ارزیابی و کارشناسی بسیاری از فیلم ها، سریالها و برنامه های تلویزیونی
عضو شورای سیاست گذاری نخستین جشنواره تخصصی تدوین دانشجویی
شرکت در جشنواره های:سینما حقیقت، جشنواره فجر، دیدار (تاجیکستان)، رشد، تولیدات مراکز صدا و سیما
نگارش: کتاب صد نکته در تدوین، کلیاتی از واژههای کاربردی در تلویزیون و سینما، تالیف جزوه ها و مطالب تخصصی
تدریس: معاونت آموزش سازمان صدا و سیما، سینما جوان، فرهنگسراها، دانشگاه علمی و کاربردی فرهنگ و هنر.
همکاری با برخی از نهادها مانند بنیاد شهید استان آذربایجان غربی، اداره کل ارشاد استان قزوین و … افتخار حضور داوطلبانه در دفاع مقدس.
خاطره:
در ایامی که سریال عروسکی »کلاس اولیها« به کارگردانی من از شبکه دو سیما پخش می شد (سال ۱۳۷۶)، تولید و پخش برنامه تقریبا همزمان بود و از آنجایی که سرپرست و هدایتگر گروه صداپیشگان نیز بودم، به ناچار تا ۴ بامداد، ضبط صداها و از ۸ صبح هم ضبط تصویر را انجام میدادم که تا شب طول میکشید یعنی شبی سه ساعت فرصت برای خواب داشتم. به ناچار با دوش آب سرد و قهوه خود را سراپا نگه میداشتم تا برنامه به مشکل برنخورد. بعد از حدود دو هفته کم کم توانم کاهش یافت تا اینکه یکی از شبها که مشغول ضبط صدای عروسکها بودیم، حس کردم، صداها را به صورت اکو میشنوم و کلی ایرادهای جدید دارند. کنار صدابردار (آقا یوسف) نشسته بودم و نق میزدم. هر کسی هم من را میدید به رنگ پریدگی صورتم اشاره میکرد و من این رنگپریدگی را به گردن نور مهتابی اتاق صدا میانداختم. مشغول کار بودم که …
چشم که باز کردم، با چهرة نگران صدابردار برنامه که بالای سرم نشسته بود روبرو شدم. ظاهراً همان طور که نشسته بودم، در آغوش صدابردار عزیز افتاده و برای چند دقیقهای خوابم برده بود. بلند شدم و نگاهی به اطرافم انداختم و گفتم شروع کنیم. دیدم که اعتراض همکاران خیلی شدید و جدی است. با تهدید آنها به تعطیل کردن کار و اصرار محبت آمیزشان راضی شدم که آن شب به خانه بروم و استراحت کنم. هنوز سرم گیج میرفت لذا رفتن از استودیو به خانه برایم بسیار سخت بود. بالاخره به خانه رسیدم و توانستم یک شب چند ساعت بیشتر بخوابم و فردا با توانی مضاعف، تولید برنامه را پی بگیرم. آن سریال یکی از جذاب ترین و موثرترین کارهایی بود که در زندگی حرفهای انجام دادم. باید از همه کسانی که در این راه همراهم بودند، تشکر کنم چرا که هیچ اثری بدون همدلی ماندگاری نخواهد داشت.
صفحه ۱۴ نشریه تخصصی بسامد شماره ۷۷