نخبه یا Elite از واژه “Eligere” به معنی انتخاب و یا انتخاب کردن است.
این واژه، در قرن هفدهم میلادی برای توصیف کیفیت اجناس و کالاهایی استفاده می شد که ویژگی خاص داشتند و در مقایسه با کالاهای دیگر متمایز بودند.
به تدریج از قرون هیجده و نوزده میلادی، واژه نخبه برای افراد و گروهای اجتماعی هم به کار برده شد که جایگاه اجتماعی، سیاسی و روحانی برجسته تری نسبت به افراد جامعه داشتند.
به نظر بسیاری از کارشناسان، دقیقترین تعریف از نخبگان را جامعه شناس برجسته ایتالیایی ویلفردو پارِتو (Vilfredo Pareto 1848–۱۹۲۳) ارائه داده است.
او نخبه را کسی می داند که ذاتاً دارای برتری های هوشی، جسمی و روانی است. چنین افرادی خصوصیات استثنایی و منحصر به فرد دارند و دارای استعداد و قابلیت هایی عالی در زمینه کار خود هستند.
به تدریج واژه نخبه گرایی نیز در فرهنگ های سیاسی و سازمانی، به عنوان نظریه پرقدرت اجتماعی به وسیله افرادی مانند کارل مارکس، ویلفردو پارتو، گائتانوموسکا و رابرت میخلز مطرح شد.
دیدگاه مشترک این گروه از متفکران بر این مبنا استوار بود که حاکمیت در جامعه، به دست گروه کوچکی از نخبگان میچرخد و گردش نخبگان نوعی تعادل در سیستم اجتماعی ایجاد می کند و همراه با خود، دگرگونی اجتماعی را نیز موجب می شود و زمانی که نخبگان جدیدی وارد عرصه شوند، فضای جدیدی حاکم خواهد شد. دو پارادایم در این زمینه همواره مطرح بوده است. طرفداران پارادایم طبقه حاکم یا نخبگان یکپارچه قدرت، نفوذ سیاسی یا اجتماعی گسترده نخبگان رسانه ای را انکار می کنند. در مقابل، نظریه نخبگان کثرتگرا بازیگران رسانهای را نخبگانی میبیند که تأثیر قابلتوجهی بر سیاست و جامعه دارند. به نظر می رسد، در آرایش رسانه ای جدید به ویژه با ظهور شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، پارادایم دوم، توصیف بهتری از وضع موجود را ارائه می دهد. صرف نظر از تفاوت های این دو دیدگاه، در این تردیدی نیست که نخبگان رسانه ای را باید به عنوان نخبگان استراتژیک و اثرگذار بر شرایط سیاسی و اجتماعی شناخت و نه صرفاً به عنوان نخبگانی که فقط درون خود رسانه یا بخش هایی از آن تأثیرگذارند. این نکته را نیز باید یادآوری نمود که گاهی نخبه سیاسی رسانه را با تسامح، کسی می دانند که به واسطه داشتن جایگاهی که به او قدرت می دهد شناخته می شود، هر چند ، ویژگی های فرد خبره اعم از هوش و تخصص را که پارِتو قائل به آن بود، نداشته باشد. ولی نخبه های اجرایی یا هنری با کارنامه هنریشان شناخته می شوند و جامعه نخبگان و حتی افراد جامعه رسانه ای او را به نخبگی می شناسند و کمتر پیش می آید که فرد فاقد صلاحیتی را به نخبگی بپذیرند. زیرا در اینجا شاخص های کارکردی، ملاک قضاوت قرار می گیرد نه تکیه زدن به مناصب و وصل بودن به منابع قدرت.
در رسانه های مکتوب، دو گروهِ نخبگانی قابل تعریف اند که در سازمانهای رسانهای شان، با دو سلسله مراتب بههمپیوسته و در نتیجه دو گروه نسبتاً متمایز مشخص میشوند: نخبگان رسانهای اجرایی و نخبگان روزنامهنگار.
در کسب وکارهای خصوصی و همچنین سازمانهای رسانهای دولتی/عمومی، رهبری اجرایی و همچنین ناشران و صاحبان رسانه تعیین میکنند که چگونه بهعنوان شرکتهای تجاری یا سازمانهای عمومی (غیرانتفاعی) اداره شوند. بر همین قیاس در سازمان های برودکست رادیویی و تلویزیونی نیز دو دسته از نخبگان را می توان از هم متمایز نمود.
نخبگان سیاسی رسانه و نخبگان اجرایی آن.
همانگونه که در شکل فوق دیده می شود، نخبگان سیاسی رسانه مستقیماً با نخبگان سیاسی حاکمیت در ارتباطند. اگر چه نخبگان سیاسی رسانه های دولتی، لزوماً مدیران رسانه نیستند ولی مدیران ارشد و تصمیم گیرندگان، قطعاً در این دسته از نخبگان قرار می گیرند. لذا در سازمان های رادیویی و تلویزیونی دولتی، مدیران ارشد رسانه، بیشتر به مقولاتی حساس هستند که حاکمان سیاسی، مد نظر دارند. توجه و تأکید بر محتوا و پیام، ساخت و شکل دادن ذائقه مخاطب (ذائقه سازی)، خطوط قرمز رسانه و نقش آفرینی در هدایت افکار عمومی، موضوعاتی هستند که نسبت به آن ها حساسیت وجود دارد. نخبگان اجرایی رسانه افرادی از متخصصان و صاحبنظران و هنرمندان هستند که قرار است، محتوای رسانه ای برای مخاطب تولید کنند. از دید این گروه از نخبگان، رسالت تلویزیون و رادیو این است که لباس فرم خاص این دو رسانه بر قامت محتوا به بهترین شکل ممکن، پوشانده شود. به علاوه معتقدند خودِ فرم پیام دارد و لذا تصویر یا صدا مستقل از دیالوگ یا محتوا می توانند پیام های ویژه ای را انتقال دهند. بنابراین، زبان تصویر ممکن است پیامی همسو با محتوا تولید کند یا پیام این دو در تعارض با هم باشند. نخبگان اجرایی بیشتر بر فرم، هنر، خلاقیت در تبدیل محتوا به فرم و پذیرفتن ذائقه مخاطب، متمرکز می شوند. مدیران ارشد، نخبگان سیاسی رسانه، هستند و به همین دلیل، قدرت، مهم ترین ویژگی این دسته از نخبگان است. در مقابل، نخبگان اجرایی، تنها ابزاری که در اختیار دارند این است که در صورت موافق نبودن با سیاست ها و راهبردهای حاکم بر رسانه، از همکاری دست بکشند و یا حتی به رسانه های رقیب بپیوندند. هم سو بودن و نزدیک بودن دیدگاه های این دو دسته موفقیت رسانه را رقم می زند. سؤال این است که چگونه رابطه ای منطقی و هم افزا بین این دو دسته از نخبگان رسانه، برقرار می شود. بزرگ ترین وجه اشتراکی که می تواند این دو گروه را به هم پیوند دهد، وجه هنری و سواد بصری و منطق مشترک رسانه ای است. نخبگان سیاسی حاکم بر رسانه، به واسطه ارتباط با نخبگان سیاسی حاکمیت و انتخاب شدن از سوی آنان، دارای ملاحظات و ویژگی های سیاسی اند و شاید این امر اجتناب ناپذیر باشد. اما داشتن سواد بصری و حداقل دید هنری( اگر نگوییم هنرمند بودن) از الزامات انتخاب آنان است. نخست بدان دلیل که برای فردی که در سازمان رسانه ای، مدیریت می کند، داشتن چنین مهارت فنی در کنار مهارت های ادراکی و انسانی، ضرورتی انکارناپذیر است و دوم این که این وجه از شخصیت آنان است که زمینه ارتباط با نخبه های اجرایی رسانه را فراهم می کند. زیرا نخبگان اجرایی لایه ای از سازمان رسانه ای را تشکیل می دهند که مأموریت و موفقیت رسانه را تأمین و تضمین می کند و تحقق اهداف رسانه به دست آنان صورت می گیرد. اگر این پیوند وجود نداشته باشد، بین سیاستگذاری رسانه و آنچه تحت عنوان برنامه از آنتن شبکه های رادیویی و تلویزیونی پخش می شود، فاصله بزرگی ایجاد خواهد شد و در اصطلاح رایج، اِشراب سیاست ها به خوبی صورت نمی گیرد. این پیوند و ایجاد زبان مشترک، اقناعی است وگرنه با دستور دادن و بخشنامه صادر کردن، ممکن نیست. این نخبگان سیاسی رسانه هستند که نخبگان اجرایی را پای کار می آورند و یا برعکس، آن ها را پس می زنند. خسارت بارتر از این، آنست که سازمانی به سرمایه اجتماعی نخبگانی پیشین خود، که به تدریج شکل گرفته پشت کند و تجربیات قبلی را کنار بگذارد. بعضی از کارشناسان از این آسیب با عنوان ” انقطاع تجربی” یاد کرده اند. قطع ارتباط با نخبگان پیشین، عارضه انقطاع تجربی را به بار می آورد. بنابراین می توان این گونه نتیجه گرفت که رسانه جای نخبگان است و هرگونه ضعف در این زمینه، رسانه را عقب نگه خواهد داشت. گاهی رسانه ها به اشتباه جای دیگری به دنبال علت می گردند و مثلاً با تغییر ساختارها و فرآیندهای کاری فکر می کنند، می توانند مسأله شان را حل کنند.
به موضوعاتی از این دست در قسمت بعد بیشتر خواهیم پرداخت.