مرتضی احمدی – پیشکسوت هنرهای نمایشی بود که وقتی صحبت می کرد مشخص می شد در بسیاری از اولینها حضور و نقش داشته است.
از جمله اولین دوبله در ایران، اولین نمایش رادیویی، اولین تلهتئاتر و اولین برنامه طنز صبحهای جمعه رادیو.
زنده یاد مرتضی احمدی در سال ۱۳۰۳ در جنوب تهران پایین تر از گمرک امیریه به دنیا آمد.
برای تحصیل ابتدا به مکتب و سپس به دبستان منوچهری در میدان گمرک رفت و بعد از آن به دبیرستان شرف و دبیرستان روشن رفت.
در شانزدهسالگی ورزش باستانی و فوتبال را شروع کرد و به همراه تیم فوتبال دبیرستانش در مسابقات آموزشگاههای تهران رتبههایی به دستآورد.
بعدها در تیم فوتبال راهآهن تهران و پس از آن در باشگاه راهآهن بازیکن و مربی (تا سال ۱۳۲۵) شد.
خودش گفته بود:
من از ترانه سرایی و آوازخوانی شروع کردم. مادری دوست داشتنی داشتم و هنوز هم دوست دارم وقتی در خانه را باز می کنم، مادرم جواب سلامم را بدهد. ولی افسوس… جایش خیلی خالی است. برای ما خیلی زحمت کشید. ما در جنوب تهران زندگی می کردیم. وقتی همه دچار بیماری های تراخم، کچلی و سالک بودند، مادر ما آنقدر از ما مراقبت می کرد که حتی سالک که ساده ترین این مریضی ها بود را هم نگرفتیم. این مادر صدای خوبی هم داشت. وقتی برای برادر کوچکمان لالایی می خواند، محو او می شدم و اشعار را با او زمزمه می کردم.
مثلاً برادرم را روی پایش می گذاشت و تکان می داد و می خواند:
لالایی گویم و خوابت کنم من لالا گویم و بیدارت کنم من
لالایی گویم و خوابت نمیاد بزرگت می کنم یادت نمیاد
دیگر به جایی رسیدم که با مادرم همنفسی می کردم و یواش یواش شروع به خواندن کردم.
پیشپردهخوانی زمینهای برای حضورم در رادیو و تئاتر بود. در واقع سال ۱۳۲۱ برای من سال خیلی مبارکی بود و همه کارهایم به آن سال برمیگردد.
زمانی که به تهران آمدم سن کمی داشتم، در آن زمان فقط ترانه میخواندم. گاهی هم با همشاگردیهایم دور هم جمع میشدیم و میخواندیم و خودم هم در آن زمان به تنهایی تئاتر میگذاشتم. ولی فعالیت حرفهای و رسمیام از سال ۱۳۲۱ شروع شد.
پس از چند تلاش آماتوری در تئاتر در ۱۳۲۱ با کمک عدهای از دوستانش «تماشاخانه ماه» را روبهروی باغ فردوس دایر کرد، ولی پس از چند هفته مجبور به ترک آنجا شد. در اوایل پاییز ۱۳۲۲ در تئاتر فرهنگ برای اولین بار پیش پردهخوانی کرد و در نتیجه آن، بازیگر تئاتر هم شد. مدتی بعد پدرش از فعالیت او در تئاتر مطلع شد و او را از خانه بیرون کرد. مرتضی احمدی پس از مدتی همزمان با هنرپیشگی در راهآهن تهران بهعنوان تعمیرکار استخدام شد.
مرتضی احمـدی برای اولین بار به سبک بیات تهران در پیش پردهها آواز خواند و نیز اولین بار (در ۱۳۲۲) ترانه گلپری جون را اجرا کرد، که بسیار محبوب شد و به خاطر آن برای کار در رادیو تهران دعوت شد. در یکی از پیش پردهها ترانهای دیگری به نام «کارگرم من» را اجرا کرد که با استقبال کارگران راهآهن مواجه شد و پس از آن منجر به اعتصاب کارگران راه آهن گردید که در نتیجه، مرتضی احمدی به بخش حسابداری راهآهن منتقل شد و پس از پایان اعتصاب دستگیر شد و در کلانتری تعهد کرد از آن به بعد ازاجرای آن پیش پرده خودداری کند.
زنده یاد احمدی چنین توضیح داده است:
در آن زمان که بنده در این حرفه کار میکردم، تمام پیشپردهخوانیها طنز بود تا اینکه به انتقاد رسید. در این حرفه، طنز ملایم، با محبت و مهربان است. اما انتقاد خیلی بیرحم است و حمله میکند. ما در آن زمان در پیشپردههایمان شدیداً به وزرا و وکلاء حمله میکردیم و انتقادهایمان خیلی تند بود. به نحوی که مردم هم دلشان خنک میشد و من اصلاً بابت کارهایم اجازه نمیگرفتم. در تمام کارهایم در حوزهی پیشپردهخوانی ارکستر خیلی خوبی داشتم و مردم هم استقبال زیادی میکردند حتی در آن زمان افرادی بودند که برای دیدن تئاتر یک بار بیشتر به صحنه نمیآمدند، اما بعضاً پیش میآمد که پیشپردهخوانیها را چهار الی پنج بار میدیدند. استقبالهای مردم در آنجا بود که من مرتضی احمدی شدم. من با پیشپردهخوانی وارد تئاتر شدم و با همان پیشپردهی اول بود که مرا قبول کردند و دیدند صدایم خوب است. بعد از آن هم بلافاصله به رادیو آمدم و تا سال ۱۳۵۸ در رادیو ماندگار شدم.
پیشپرده دیگری نیز با اجرای احمدی به نام «قدس شاهین» (درباره ماجرای تجاوز جنسی عدهای از سربازان آمریکایی به یک زن ایرانی) توقیف شد. ولی پس از اجرای مجدد آن در پاییز ۱۳۲۳ در جمعی خصوصی، احمدی محکوم و شش ماه به کرمان تبعید شد که با پیگیری محمد مسعود، مدیر روزنامه “مرد امروز” که تصادفاً به تئاتر فرهنگ آمده بود ملغی شد. چندتا از پیشپردههای دیگر با اجرای احمدی نیز توقیف شدند، از جمله پیشپردهای به نام «پیرهن زرده» که درباره گروههای فشار حزب دموکرات ایران که پیراهن زرد میپوشیدند بود و به کتک خوردن مرتضی احمدی و بازداشت او انجامید و پیشپردهای به نام «کارمند دولت» که منجر به انفصال موقت او از خدمت در راهآهن شد ولی با اعتراض احمدی به دیوان عالی کشور لغو شد.
او در این باره گفته:
من به اوج پرده خوانی و ضربی خوانی رسیده بودم که همیشه جزو آرزوهایم بود. ولی این کار از نظر مالی برایم آورده ای نداشت. بلکه از جیبم برای این کارها هزینه هم کرده ام. در عین حال از کسی هم انتظاری نداشتم. حتی برعکس، من به خاطر همین پیش پرده خوانی ها چند بار کتک خوردم و یک بار هم تبعید شدم. یک نمونه از اشعاری که در پیش پرده خوانی کارمند دولت برایم دردسرساز شد این شعر بود:
من آن خرده ستم کش اداری که ندادم به مدیر کل سواری
چون که اعضای نخاله را الک کرد دستمو گرفت و از اداره دک کرد
او معتقد بود خواهناخواه پیشپردهخوانی برایش شهرت بیشتری داشت و به همین جهت تمام آنچه که مربوط به این هنر میشد را در قالب کتابی با نام پیش پرده و پیش پرده خوانی جمعآوری کرد وخوشبختانه این کتاب در سال ۱۳۹۳ چاپ شد.
احمدی در ۱۳۲۳ به رادیو تهران (چندی بعد در رادیو ایران و بعد از آن در رادیو و تلویزیون ایران)به کار کردن اشتغال گزید، تا برنامههای کمدی اجرا کند. در دورههای مختلفی در رادیو کار کرد و از جمله تیپی به نام «بابا جاهل گریان » و «باباشمل» اجرا کرد و به سبکهای مختلف ترانه و آواز خواند.
«باباشمل» یک آدم کم سواد، جنوب شهری و خوشمزهای بود که در آن زمان کمکم در میان مردم جا افتاد و مردم از آن خوششان آمد؛ چرا که «باباشمل» از آن شخصیتهای پرمدعا بود که در همهی کارها دخالت میکرد و در کنار کارهایش، آواز هم میخواند.
او می گفت:
من در کار رادیویی «باباشمل» هیچ پیشنهادی نمیدادم و عین نوشتههای پرویز خطیبی را اجرا و فقط از صدایم استفاده میکردم. علاوه بر «باباشمل» و «باباجاهل گریان» تیپهای زیادی مانند «علیاکبر و علیاصغر»را هم در رادیو داشتم؛ ضمن اینکه تمام ترانههای رادیو و ضربهخوانیها و کوچهباغیها برای من بود و من در آن حوزه خیلی کار کردم و زحمت کشیدم.
مرتضی احمدی در بهار ۱۳۲۴ از طریق مسابقات فوتبال با ناصر فخرآرایی که در تیم «آفتاب شرق» بازیکن و مربی بود آشنا شد. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به دعوت فخرآرایی به مراسم سالگرد افتتاح دانشگاه تهران رفت و در آن جا شاهد ترور محمدرضا شاه به دست فخرآرایی بود که به کشته شدن فخرآرایی و دستگیر شدن احمدی انجامید که پس از بازجویی و اثبات بیاطلاعیاش از ماجرا، آزاد شد.
وی در ۱۳۲۶ گوینده فیلمهای خارجی شد و از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم (تأسیس در ۱۳۴۲) بود. مرتضی احمدی در ۱۳۳۲ اولین بار در سینما در فیلمی به نام «ماجرای زندگی» به کارگردانی «نصرتالله محتشم» بازی کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت. ولی پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را در سریالی تلویزیونی به نام «تکمضراب» از سر گرفت.
ماجرای ازدواج شادروان احمدی هم از زبان خودش شنیدنی است:
من قصد زن گرفتن نداشتم و با ازدواج کردن شدیداً مخالف بودم. در سال ۱۳۳۴در اداره ای که من کار می کردم، خانمی به نام زهرا جوانشیر که بعداً با او ازدواج کردم، همکارم بود. من سرحسابدار بودم و او در امور اداری کار می کرد. با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. می توانم بگویم بزرگ ترین شانس من ازدواجم بود. چون او همسر و مادر خوبی بود و از همه مهم تر با وجود این که سن بالایی نداشت، خیلی عاقل و پخته بود و در خانواده ریش سفید محسوب می شد و هر کس کار مهمی داشت با او مشورت می کرد. متأسفانه در اردیبهشت ۱۳۵۰در اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.
او داستان آشنایی و کار کردن با مرحوم علی حاتمی را هم این گونه ی بیان می کند:
من با علی حاتمی آشنایی عمیقی داشتم. چون بچه محل بودیم. یعنی علی هم بچه خیابان سلیمانخانی بود و با عمویش زندگی می کرد و هنوز هم بالای کوچه آن ها روی یک کاشی نوشته کوچه حاتمی.
در آن زمان من با مرحوم حاتمی در کارهایی مثل: «سلطان صاحبقران»، «بابا شمل» و «حسن کچل» کار کردم. مرحوم حاتمی واقعاً این روزها جایش خالی است و من همیشه میگویم ای کاش یک بار دیگر زنده میشد و یک فیلم دیگر میساخت. برادر مرحوم حاتمی، تنها نویسنده رادیویی بود و در آن زمان فعالیت داشت که او هم به رحمت خدا رفت. به یاد دارم که اولین کاری که حاتمی مرا دعوت کرد «حسن کچل» بود و آن زمان همسرم شدیداً بیمار بود و وضع ناخوشایندی داشت. سال ۱۳۴۹ که من به خاطر حال همسرم خیلی از منزل بیرون نمیرفتم در همان حین بود که حاتمی با من تماس گرفت و گفت میخواهد حال و هوایم را عوض کند، این شد که من از خانه بیرون آمدم و زمانی هم که فیلمنامه را خواندم دیدم همان چیزی است که من دنبالش میگشتم. «حسن کچل» را که شروع کرد، کسی را بهتر از من پیدا نکرد. اصلاً به این نتیجه رسید اجرای آن فقط کار من است. وقتی آن را خواندم خودم هم بسیار لذت بردم. زمانی که برای فیلم «حسن کچل» به ضبط رفتیم، من، صدابردار، نوازنده و مرحوم حاتمی بودیم که از ساعت یک بعد از ظهر کار را شروع کردیم و تا یک و ۲۰ دقیقه نصفه شب ادامه داشت. به یاد دارم که من ۲۰ بار متن فیلمنامه را خواندم و با خودم تکرار کردم و حتی خود مرحوم حاتمی مدام به من میگفت دیگر بس است. ضمن اینکه اصلا به من نمیگفت باید چه کار کنم تا اینکه ساعت ۱۱ شب آنجا را ترک کرد و من تا ساعت یک نصف شب آن قدر تمرین کردم تا در نهایت کارم به دلم نشست. تمرین ما آنقدر ادامه داشت که صدابردار میگفت دستانم تاول زده آقای احمدی دیگر بس است. در سریال «سلطان صاحبقران» مرحوم حاتمی هم در دو نقش بازی کردم. علی می دانست که من عاشق کارهای سنتی ام. او هم همین طور بود. کما این که هر کاری در این زمینه کرده سکه است و درجه یک. من در جنوب تهران استخوان ترکاندم و در خاک و خُل هاش بزرگ شده و آن فرهنگ را به دست آورده بودم و عاشق فرهنگ بومی بودم.
در سبک ترانه های رو حوضی احمدی در سال ۱۳۲۸ پنج صفحه موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. مرتضی احمدی بیش از چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده است، این ترانه ها از نوشتههای نصیریفر، نویسنده کتابی است به نام «مردان موسیقی سنتی و نوین ایران» که بیشترِ کارهای موزیکال مرتضی احمدی از آن کتاب گرفته شده است.
در فروردین ۱۳۵۳ نقش اول سریال پربیننده «هردمبیل»، نوشته پرویز خطیبی را بازی کرد. در نظرخواهیاز مردم در سال ۱۳۵۶ بهعنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.
از سریالهای تلویزیونی دیگری که بازی کرده است میتوان از «سلطان صاحبقران»، «هفت شهر عشق» (۱۳۵۶)، «آئینه» و «زیر بازارچه» (۱۳۷۷، رضا ژیان) نام برد.
مرتضی احمدی در بیش از ۸۵ فیلم سینمایی و سریال نقش ایفا کرده است.
صفحه ۱۳ نشریه تخصصی بسامد شماره ۱۴۴